1- مربی خارجی ممتاز مسلما در شرایط فعلی فوتبال ایرانی که برنامهها مدام دچار تغییر میشود، زمینهای فوتبال در شهرستانها اغلب کیفیت مناسبی ندارند و حواشی موجود بسیار بیشتر از متن است، نمیتواند تمام تواناییهای خود را به رخ بکشد.
2- پرسپولیس در ابتدای فصل با نظر افشین قطبی بسته شده و تا اینجا هم در مسابقات شرکت کرده است. بدون تردید یک مربی خارجی هر قدر هم که توانا و کار بلد باشد، نمیتواند تا مدتها شناخت کاملی از وضعیت نفرات خود و همچنین شرایط فوتبال ایرانی کسب کند و چون تیم به صورت مداوم در کوران مسابقات قرار دارد، به طور طبیعی نتایج کسب شده تیم تحتالشعاع موارد مورد اشاره نمیتواند باعث تغییرات مثبت در پرسپولیس شود.
به هر حال، میتوان به دستور رئیس مجمع باشگاه پرسپولیس مبنی بر عدم جذب مربی خارجی در میانه راه لیگ هشتم به چشم یک نظر کارشناسی و کاملا درست نگاه کرد ولی در این مقال قصد داریم نگاهی به کارنامه مربیان خارجی که در فوتبال ایران مشغول به کار شدند، بیندازیم و خوب و بد آنها را تا حد امکان مورد بررسی قرار دهیم.
مردان انگشتشمار ولی موفق
سردمدار مربیان خارجی موفق در سالهای قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی «زدراکو رایکوف» بود که در تیم تاج سابق (استقلال) خود را مطرح کرد. البته پیش از حضور در استقلال با تیم ملی جوانان به عنوان سوم آسیا دست یافت ولی وقتی به استقلال آمد، قهرمانی لیگ منطقهای در سال 49، قهرمانی جام اتحاد باشگاهها در سال 52، جام باشگاههای آسیا در سال 49، جام میلز هندوستان در سال 50، جام باشگاههای تهران در سالهای 49 و 50 و لیگ سوم تخت جمشید در سال 53 و... جزو افتخاراتی بود که همراه این تیم کسب کرد. البته فراموش نکنیم استقلال (تاج) در آن سالها، انبوهی از نفرات ملیپوش و شاخص با امکانات عالی را در اختیار داشت و رایکوف پس از ترک این تیم و رفتن به سپاهان، دیگر نتوانست هیچ موفقیتی داشته باشد.
آلن راجرز هم طی 2 دوره حضورش کارنامه موفقی از خود بر جای گذاشت، راجرز ابتدا همراه پیکان قهرمان جام باشگاههای تهران و جام دوستی شد و لیگ دوم منطقهای را فتح کرد و در حضور مجددش برای هدایت پرسپولیس با این تیم در لیگ اول تخت جمشید با قدرت و با اختلاف زیاد قهرمان شد. البته راجرز هم این شانس را داشت که مجموعهای از نخبگان فوتبال ایران را در پیکان و پرسپولیس به همراه داشت و با این مجموعهها، قهرمان نشدن واقعا کار سختی بود.
فرانک اوفارل هم برای تیم ملی منشا خیر بود. اوفارل همراه تیم ملی بازیهای آسیایی 74 تهران را فتح کرد و بعد هم باعث صعود ایران به المپیک 76 مونترال شد و با افتخار از فوتبال ایرانی رفت.
جلیچ هم مربی یوگسلاوی بود که برای هدایت استقلال در سال 56 به ایران آمد، ولی جز فتح جام حذفی 57 - 56 نتوانست هیچ افتخاری در کارنامه خود به ثبت برساند.
بقیه مربیان خارجی شاغل در ایران در آن سالها گرچه صاحب عنوانهای چشمگیر نشدند ولی هر کدام منشاء خیر بسیاری شدند. هنوز هم بسیاری از قدیمیهایی که در دهه 40 عضو تیم ملی بودند از مستر سوچ به نیکی یاد میکنند و او را عامل آشنایی فوتبال ایران با فوتبال روز دنیا در آن موقع میدانند. قدیمیهای فوتبال اصفهان هم هنوز از لیادین روس ذکر خیر میکنند و او را عاملی برای رشد و ارتقای فوتبال نصف جهان در آن دوران (دهه 50) میدانند.
البته باید به این نکته هم اشاره کرد که در آن دوران تعداد انگشتشماری از مربیان خارجی مثل کونوف بلغاری برای پرسپولیس و دیگر تیمها آمدند، ولی نتوانستند موفقیت مهمی کسب کنند، هر چند که دیگر بنجل و کار نابلد هم نبودند.
در مجموع میتوان گفت با توجه به وسعت نهچندان زیاد فوتبال ایرانی در دهههای 40 و 50 تعداد مربیان خارجی شاغل در ایران در حد معقولی بود که البته برخی از آنها علاوه بر کسب موفقیت، اثرات خوبی هم در فوتبال ایرانی به جا گذاردند.
کمیت بیشتر، کیفیت پایینتر
اما داستان مربیان خارجی فوتبال ایرانی در سالهای پس از پیروزی انقلاب سمت و سوی دیگری به خود گرفت، هر چند تا پایان دهه 60 به علت دفاع مقدس و وضعیت مالی نامطلوب باشگاهها هیچ صحبتی از مربی خارجی نمیشد، ولی با شروع دهه 70 پای مربیان خارجی هم به ایران باز شد.
بونژاک مجاری و بیلفسکی روس برای استقلال نتوانستند منشاء اثر باشند و سوکوموروخرف روس هم در حضور اول خود فقط مربیگری این تیم را که در شرایط عجیبی به دسته سوم تبعید شده بود، برای مرتبه دوم به عهده گرفت، اما این بار نتایجش آنقدر ضعیف بود که هر حضورش در جمع آبیها از 9 ماه تجاوز نکرد.
پیش از پرداختن به هجمه مربیان خارجی به فوتبال ایرانی، باید یادی از یک مربی سیبیلوی رومانیایی داشته باشیم. واسیلی گوجا در شرایطی برای هدایت تراکتورسازی به تبریز آمد که اصلا نام شناخته شدهای حداقل برای ما نبود، ولی الحق خدمت او به فوتبال آذربایجان را هرگز نمیتوان نادیده گرفت.
تراکتورسازی با هدایت گوجا در اوایل دهه 70 نهتنها یکی از قطبهای فوتبال ایرانی شده بود، بلکه انواع و اقسام ستارههای ماندگار این خطه را به فوتبال ما معرفی کرد. کریم باقری، سیروس دینمحمدی، حسین خطیبی، غلامحسین دینمحمدی، کاظم محمودی و... همه و همه از نفراتی بودند که توسط واسیلی گوجا تحویل سطح اول ما شدند.
ولی شیر فلکه خارجیها با حضور استانکو پوکله پوویچ باز شد، هرچند قبل از او لادیسلاو بگوویچ برای مدت کوتاهی سرمربی پرسپولیس شد و تحت شرایطی عجیب پس از 5 برد و یک مساوی از این تیم کنار گذاشته شد اما حضور استانکو الهامبخش سبک جدیدی در فوتبال ایران شد. البته استانکو در تیم ملی اصلا موفق نبود و ایران با هدایت او در همان مرحله گروهی از بازیهای آسیایی 94 هیروشیما حذف شد، ولی وقتی یورگن گده آلمانی نتوانست در لیگ 74 با پرسپولیس خوب نتیجه بگیرد، استانکو جانشین او شد تا با یک فوتبال منطقی و حسابگرانه این تیم را از میانه جدول به قهرمانی برساند، البته از حق نباید گذشت که استانکو در فصل بعدی یعنی لیگ 75 با جذب تعدادی از جوانان مستعد مثل مهدی مهدویکیا، مهرداد میناوند، ادموند بزیک و... هر کدام از آنان را در عین اقتدار پرسپولیس تبدیل به نامآورانی در فوتبال ایرانی کرد و وقتی ایران را ترک میکرد، قهرمانی پرسپولیس در فاصله 6 هفته به پایان لیگ تقریبا مسجل شده بود. استانکو بعدها یک بار برای هدایت سپاهان به ایران برگشت که چندان موفق نبود و حالا هم با کولهباری از تجربیات همراه امیر عابدینی به عنوان مدیر فنی به داماش پیوسته تا این تیم قعر جدولی را با مربیگری حسین عبدی از بحران رها کند.
صحبت از یورگن گده شد که از معدود آلمانیهای نسبتا موفق در فوتبال ایرانی بود. او هنگام مربیگری در کشاورز تنی چند از جوانان شایسته را به فوتبال ما معرفی کرد، هرچند در پرسپولیس موفقیتی کسب نکرد، ولی بعدها به عنوان دستیار منصور پورحیدری در قهرمانی بازیهای آسیایی 98 بانکوک نقش غیرقابل انکاری داشت. آخرین حضور گده در ایران مربوط به لیگ پنجم حرفهای و تیم شهید قندی یزد بود که کارش به نیمفصل هم نکشید.
غیر از گده، بقیه مربیان آلمانی سمبلهای عدم موفقیت در فوتبال ایرانی بودند که عمدتا در میانه راه اخراج شدند و فقط راینرسوبل بود که با وجود مشکلات فراوان در لیگ چهارم تا به انتها در پرسپولیس بود و پس از چهارم شدن و افشاگری علیه پروین و استیلی این تیم را ترک کرد وگرنه بقیه آلمانیها مثل آگو کوروس در تیم امید، هانس دیتر اشمیت در پرسپولیس (لیگ دوم حرفهای)، رولند کخ در استقلال (لیگ دوم)، برند کرلوس در پگاه (لیگ چهارم)، ارنست میدن دورب در تراکتورسازی (دسته اول) و بالاخره انگین فیرات در سپاهان و پیر لیت بارسکی در سایپا در همین لیگ هشتم ثابت کردند که مربیان آلمانی حداقل با فوتبال ما اصلا سازگاری ندارند. ورنر لورانت هم که برای سایپا در لیگ ششم آمد و در هفتههای اول خوب کار کرد و نتیجه گرفت نتوانست فضای فوتبال ایرانی را تحمل کند و بعد از هفته پنجم فرار را بر قرار ترجیح داد.
موج «ویچ»ها و بقایای آن
با موفقیت نسبی استانکو پوکله پوویچ نگاهها به سوی مربیان یوگسلاو که دهه 80 و 90 میلادی در فوتبال روز دنیا دارای سبکی متفاوت و قابل توجه بودند معطوف شد و موجی از انواع و اقسام ویچها به فوتبال ایرانی سرازیر شد. البته تومیسلاو ایویچ که بعد از صعود به جام جهانی 98 سرمربی تیم ملی شد و 20 روز به شروع این رقابتها به شکلی عجیب و غریب و به بهانه باخت به اینترمیلان اخراج شد یا میروسلاو بلاژویچ که کرواسی را در جام جهانی 98 به عنوان سوم جهان رساند و در راه جام جهانی 2002 هدایت تیم ملی را بر عهده گرفت، از لحاظ شهرت در جهان اصلا قابل قیاس با استانکو نبودند، ولی هر دوی آنها نتوانستند خیلی موفق باشند و نوبت به برانکو ایوانکوویچ رسید. دستیار بلاژویچ که طی مدت حضور در کنار او کاملا با سبک کار در ایران آشنا شده بود، در یک فضای بسته و گروهی محدود و دستچین شده از بازیکنان کار خود را شروع کرد و سرانجام با یک فوتبال نتیجهگرایانه موفق شد تیم ملی را به جام جهانی برساند. البته جام جهانی و حضور در آن برای برانکو سقف آرزوها بود و عدم جاهطلبی او باعث شد تیم ایران در حالی که میتوانست از گروه مکزیک، پرتغال و آنگولا صعود کند، در همین مرحله گروهی از ادامه رقابتها باز ماند.
بقیه مربیان کروات هم اوضاع متفاوتی را تجربه کردند. لوکا بوناچیچ که در فولاد و استقلال اهواز درگیریهای زیادی با بازیکنان و مدیران داشت در حضور مجدد خود به سپاهان پیوست و 2 قهرمانی در جام حذفی ایران و یک نایبقهرمانی در لیگ آسیا را به زردپوشان نصف جهان هدیه کرد. ملاون فرانچیچ هم در لیگ چهارم، فولاد را قهرمان کرد و وینکو بگوویچ هم که در حال حاضر آخرین بازمانده «ویچ»ها در ایران محسوب میشود به رغم موفقیت در امر سازندگی در فولاد همراه با نناد نیکولیچ که نفراتی چون حسین کعبی، ایمان مبعلی، علی بداوی، جلال کاملی مفرد و... را به تیم ملی تحویل دادند در تیمهای بزرگسالان فولاد، پرسپولیس، پگاه و همین پاس همدان نتوانست موفقیت خاصی داشته باشد.
نناد نیکولیچ هم به پاس موفقیتهایش در عرصه جوانان به مربیگری تیم ملی جوانان رسید ولی در قهرمانی آسیا با شکست مقابل عربستان و ژاپن نتوانست حتی از گروهش هم صعود کند. آخرین کروات قابل اشاره هم زلاتکو ایوانکوویچ برادر برانکو بود که بیشتر از همین رانت استفاده کرد و به برق شیراز آمد و کل هنرش حفظ این تیم در جریان لیگ پنجم بود که البته شیرازیها تا هفتههای آخر از دست داداش برانکو خون دل خوردند.
صاحب سبکها
بدون تعارف و توجه ویژه به رنگها پرسپولیس در امر جذب مربیان خارجی تا حدود زیادی نسبت به بقیه تیمها بهتر عمل کرده است. جدا از استانکو و آلن راجرز، 2 مربی صاحبسبک و شناخته شده دیگر هم در پرسپولیس حضور پیدا کردند که داستانهای متفاوتی نسبت به هم داشتند.
آری هان هلندی در نیمهراه لیگ پنجم به پرسپولیس آمد و در حالی که قرمزهای بحرانزده، لیگ و قهرمانی را از دست داده بودند تمام هم و غم را روی جام حذفی گذاشت و تیم را به فینال رساند. مشکل هان اینجا بود که اصلا در ایران بند نمیشد و به هر بهانه سفری به آلمان یا هلند میکرد و در نهایت تابستان 85 در یک ماجرای عجیب و غریب عطای ادامه کار در پرسپولیس را به لقایش بخشید.
بعد از رفتن هان، یک مربی کاملا نام آشنا به نام مصطفی دنیزلی به پرسپولیس آمد. بیتردید اکثر هواداران پرسپولیس قبول دارند که زیباترین بازیهای قرمزها در سالهای اخیر تحت هدایت افندی انجام شد.
مردی که با گالاتاسرای و فنرباغچه در لیگ ترکیه قهرمان شده و تیم ملی کشورش را در یورو 2000 برای نخستین بار به مرحله حذفی رسانده بود ، در پرسپولیس عملکرد خوبی داشت ولی نبود یک تمامکننده قهار در کنار مدافعان کارآمد و مشکلات فراوان داوری باعث شد دنیزلی به رغم فوتبال زیبای خود به قهرمانی لیگ برسد و با وجود علاقه فراوان به ایران و شهر تهران به علت تغییر مدیریت باشگاه، اسباب و اثاثیهاش را جمع کرد و به کشورش بازگشت تا هماکنون برای بشکتیاش منشا خیر و برکت فراوان شود.
ژوروان ویرا برزیلی با پشتوانه قهرمان کردن عراق در جام ملتهای 2007 آسیا نتوانست در میانه راه لیگ هفتم سپاهان را خوب جمع و جور کند و نایب قهرمان آسیا هم در لیگ، قافیه را به پرسپولیس باخت و هم در جام حذفی ناکام ماند تا ویرا دوباره به عراق برگردد. کلا مربیان برزیلی هم گویا زیاد با فوتبال ایرانی نمیسازند چون ادسون تاوارس هم در سپاهان موفقیت قابل توجهی کسب نکرد و ادمار براگا هم در نقش دستیار جلال طالبی بعد از حذف از جام ملتهای 2000 آسیا و دو بازی سرمربیگری تیم ملی نتوانست به کارش ادامه دهد.
فقط والدیر ویرا برای فوتبال ایران خوش یمن بود که در پلیآف جام جهانی 98 بعد از شکست مقابل ژاپن، در 2 بازی ویژه استرالیا را حذف کرد و تیم ایران را به جام جهانی رساند، ولی به بهانه نداشتن برنامه خلع شد و جایش را به ایویچ داد که او هم سرنوشت بهتری پیدا نکرد.
متفرقهها
حیف است در این مقال نگاهی به مربیان متفرقهای که در فوتبال ایرانی شاغل شدهاند، نیندازیم. بهترین کیفیت را بین این گروه ساموئل دارابینیان ارمنی داشت که پس از یک فصل متوسط با ذوب آهن، در لیگ ششم به پیکان پیوست و نتایج خوبی هم گرفت ولی در اواسط نیم فصل دوم لیگ هفتم با چند نتیجه ضعیف متوالی جای خود را به علیاصغر مدیرروستا داد.
بایرام دوردی اف سرمربی اسبق تیم ملی ترکمنستان هم چند سالی در عرصههای مختلف فوتبال ایرانی از صنعت نفت آبادان گرفته تا نفت تهران فعالیت کرد ولی نتوانست ردی ماندگار از خود برجای بگذارد.
جیووانیمی ایتالیایی هم در دو مقطع هدایت سایپا را به عهده گرفت که در بار اول نتایج متوسطی گرفت ولی در مرتبه دوم که جایگزین محمد مایلیکهن شد، نتوانست سروشکل مناسبی به نتایج این تیم بدهد و کارش در مجموع به نیمفصل حضور در سایپا هم نکشید.
کارلو سولدو دیگر ایتالیایی شاغل در فوتبال ایرانی بود که 6 سال پیش در مقطعی سرمربیگری تیم ملی جوانان را به عهده گرفت ولی نتوانست کاری از پیش ببرد و از ایران رفت ولی ختم کلام را با یک موجود عجیب و غریب به نام زوران جورجویچ صربستانی به پایان میبریم.
زوران در ابتدای لیگ هفتم هدایت ذوبآهن را به عهده گرفت و با سیاست جوانگرایی باشگاه کاملا هماهنگ شد ولی رفتارش اصلا قابل تحمل نبود. از پسگردنی زدن تا پیچاندن گوش بازیکنان جوان ابایی نداشت و با عدم تعادل روحی خود چنان بلایی بر سر تیم اصفهانی آورد که وقتی در اواسط دور رفت اخراج شد، سعید آذری مدیر عامل ذوبآهن بابت استخدام او از همگان عذرخواهی کرد!
با مطالعه و فرصت کافی
با بررسی اجمالی شرایط کاری مربیان خارجی در ایران میتوان برای انتخاب و احتمالات موفقیت آنها در آینده به دورنمایی کلی دست یافت.
اول اینکه انتخاب مربیان خارجی باید با مطالعه و دقت کافی صورت گیرد و کارنامه آنها در کنار وضعیت روحی و همچنین احتمال تطابقشان با فرهنگ و شرایط فوتبال ایرانی مورد بررسی دقیق قرار گیرد. مسلما مربیانی که جاهطلب نیستند و حضور صرف کسب درآمد دلاری یا یورویی انگیزه آنهاست، نمیتوانند در ایران موفق باشند.
ثانیا اگر قرار است سراغ مربیان صاحب سبک از کشورهای برتر جهان فوتبال برویم باید حداقل استانداردهای تمرینی آن کشور و حداکثر شرایط مطلوب خودمان را برایش فراهم کنیم چون مسلما یک مربی کار بلد فرانسوی، ایتالیایی، انگلیسی و ... نمیتواند بدون شرایط مطلوب زمین تمرینی و بقیه امکانات سختافزاری کاری از پیش ببرد.
و بالاخره اینکه یک مربی خارجی جدیدالورود به فوتبال ایرانی حتما باید با نظر خود تیم را ببندد و فرصت هماهنگی لازم را قبل از شروع مسابقات داشته باشد و در عین حال از قبل با فضای فوتبال ایرانی آشنایی داشته یا مشاوران خوبی برای شناخت کافی از این فضا در کنارش حضور داشته باشند. آیا باشگاهها و مسوولان فدراسیون فوتبال واقعا تمام استانداردها را برای حضور مربیان خارجی رعایت میکنند؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مجیدی،روانخواه و بیک زاده با استقلال تمدید کردند
مبلغ قراردادهای داخلی پرسپولیس لو رفت
درگیری مایلیکهن و قلعهنویی
وینگادا: اگر نامهای نوشتهام به مردم نشان دهید
عابدزاده باز هم با خبرنگاران درگیر شد
خوردبین از لیدرهای باشگاه پرسپولیس شکایت کرد
تمرین پرسپولیس با طعم درگیری و تهدید
نیکبخت: هنوز هم سرم را برای پیروانی میدهم
مؤمنی: حرفهای مایلی کهن درباره دوپینگ واقعیت دارد
تقی پور محروم شد
میرقربانی: میخواهم با پرسپولیس قهرمان شوم
بوناچیچ سرمربی فولاد خوزستان شد
میرقربانی با پرسپولیس قرارداد داخلی بست
خوانده راموس: رائول برترین بازیکن ما است
[همه عناوین(1852)][عناوین آرشیوشده]